اندیشه های طلبگی

برای بهتر شدن باید اندیشید...

تراث برای اندیشه یا تراث به جای اندیشه

وَأَنکِحُوا الْأَیَامَىٰ مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ. آیه ۳۲ سوره نور

[ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ] ﺑﻰ ﻫﻤﺴﺮﺗﺎﻥ ﻭ ﻏﻠﺎﻣﺎﻥ ﻭ ﻛﻨﻴﺰﺍﻥ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻫﻤﺴﺮ ﺩﻫﻴﺪ ؛ ﺍﮔﺮ ﺗﻬﻴﺪﺳﺖ ﺍﻧﺪ ، ﺧﺪﺍ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﻀﻞ ﺧﻮﺩ ﺑﻰ ﻧﻴﺎﺯ ﻣﻰ  ﻛﻨﺪ ؛ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻋﻄﺎ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﻭ ﺩﺍﻧﺎﺳﺖ .

نتیجه گیری و استفاده از این آیه:

همه می دانیم که امروزه رسم برده داری(حداقل در کشورهای اسلامی) برچیده شده است، اما ما همچنان کلمه -امائکم- را در این آیه می خوانیم و حذف آن از قرآن را اشتباه می دانیم.

پس به همین دلیل(!!!!!!)از این به بعد به خواندن مباحث زائد کتب علمای سابق در برنامه رسمی حوزه اعتراضی نمی کنیم. اصلا باید اجبارکنیم کتبی که قبلا خوانده می شده و الان خوانده نمی شود را هم جزء برنامه رسمی کنیم و به صورت کامل بخوانیم. از کتب همه اصولی ها گرفته تا کتب همه اخباری ها و...

امیدوارم از نتیجه گیری لذت کامل را برده باشید!!!


باورش سخت است اما واقعا بعضی در حوزه این طور فکر می کنند.(قضیه بالا توصیف برخورد خودم با یکی از این افراد است.)

به نظرم اگر قرار باشد جریان حوزه شیعه را از مدار تاثیر خارج کرد، بهتر از این نحوه فکر چیزی جواب نمی دهد. غفلت از هدف و جمود بر تراث و مکتوبات.

برخلاف ما شیطان خوب حواسش جمع است، و خوب می داند راه انحراف هرمجموعه مفید چیست و اصلا برای این کار کارگروه های تخصصی تشکیل می دهد.

شریعت اسلام آمده است تا حجت باطن را تکمیل کند و دفائن عقول را خارج کند، اما گویی برخی...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
وحیدی نژاد

سنگ ها و سرها

اگر یک سنگ را به سمت یک سر پرتاب کنیم می شکند!!!

مطلبی کاملا ساده!

اما می شود درباره جنس سنگ ها و سرها و نیز قواعد فیزیکی، بحث های علمی عمیق راه انداخت، و نتیجه گیری نیانداختن سنگ به سمت سر را به پایان این بحث ها واگذار کرد، زیرا ممکن است در فهم ما اشتباهی رخ داده باشد، ولی از آن جایی که سوال ها تمامی ندارند، هرگز به چنین سرانجامی نخواهیم رسید و همچنان سرها خواهد شکست!


این مطلب در هنگام خواندن کتاب کفایة الاصول مرحوم آخوند خراسانی به ذهنم رسید؛ مشکل اساسی حوزه امروز ما غیر هدفمند و غیر کاربردی بودن درس و بحث های علمیه، و به همین خاطره که هیچ وقت به تولید علوم انسانی اسلامی قوی نمی رسیم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
وحیدی نژاد

آیه های کتاب تکوین و عقل

 

انسان حکیم در مسیر رسیدن به هدف خود، لوازم آن را می سنجد وآنها را رعایت می کند؛ اگر بخواهد ساختمانی بسازد، در ملات ساختمان مثلا سیمان به کار می برد، چون می داند از مخلوط ماسه و آب، آجر بر روی آجر بند نمی شود و چنین دیواری اصلا بالا نمی رود؛ اگر چنین نکرد مردم در عقل و حکمت او تردید می کنند. زیرا اساسا حکمت فرد با میزان پای بندی او به لوازم دستیابی به هدفش سنجیده می شود.

ما پروردگار عالم را حکیم می دانیم، فراتر از جنس حکمت های بشری! حکمتی که شایسته علم نامحدود و ذات بی نقص الهی باشد؛ با این توصیف ساختمان جهانی که رب العالمین بنا می کند، قطعا عاری از هر نقصی خواهد بود، تکوینی که می آفریند به بهترین شکل مطابق هدفش است؛ و کتاب تشریع نیامده است تا سخن جداگانه ای بگوید، بلکه آمده است تا دستورالعمل چگونه زیستن در همین تکوین را به ما بیاموزد؛)) قالَ رَبُّنَا الَّذی أَعْطی‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی))1 زیرا مصلحت ما، چیزی جز برآیند مصالح و مفاسد ما اعم از اخروی و دنیوی نیست؛ در این نظام منسجم و هماهنگ است که انسان به رشد مطلوب و مورد نظر پرودگار عالم خواهد رسید.

با این نگاه تمام ویژگی های تکوینی مهم می شود، در واقع کتاب تشریع را باید با تطبیق بر تکوین خواند و فهمید. و اگر چنین نکنیم چه بسا دچار اشتباه در فهم شریعت گردیم.

با چنین رویکردی به درکی زیبا از این کلام امام کاظم (علیه السلام) می رسیم که می فرماید: إنّ لله على الناس‏ حجتین،‏ حجة ظاهرة و حجة باطنة؛ فأما الظاهرة فالرسل و الأنبیاء و الأئمة (ع) و أما الباطنة فالعقول.2

زیرا عقل نیز مخلوق خداوند حکیم است و درک های آن مقصود او، و البته به خاطر برخی خطاهای آن و این که تحت تاثیر هوس قرار می گیرد، توسط حجت ظاهر یعنی انبیا(ع) تکمیل و مورد تذکر واقع می شود.

چنین رویکردی می تواند ثمرات روشن فقهی نیز داشته باشد، مثلا باید حضور پررنگ تر عقل در مسائل اجتماعی را پذیرفت، زیرا عقل بسیاری از این سنخ مسائل را درک می کند؛ برخلاف مسائل عبادی که عقل درک روشنی از آنها ندارد، بنابراین عجیب نیست اگر بگوییم در مسائل اجتماعی اصل اولی حجیت درک های عقلی است، و نیازی به تایید تشریعی نیست؛ مگر این که از عقل خطایی سر بزند که در این صورت بر همان شارع حکیم است که تذکر دهد و عقل بشر را بیدار کند؛ و اساسا به همین دلیل است که تعداد روایت های مربوط به مسائل اجتماعی بسیار کمتر از روایات عبادی است؛ و با وجود کثرت فرع های اجتماعی به اندازه مسائل عبادی موشکافانه مورد اظهار نظر حضرات معصومین (علیهم السلام) قرار نگرفته است؛ به روشنی می توان درک کرد که در این صنف مسائل، معصومین علیهم السلام به خاطر وضوح مطلب آن را به خود مردم واگذار کرده اند و صرفا به ترسیم خطوط کلی پرداخته اند.

به عنوان مثال بحث از لزوم عربیت در صیغ، بحث نابه جایی است که ناشی از تعبدی دیدن مسائل اجتماعی است، و چون در این زمینه روایتی نمی یابند، به ناچار به سراغ تمسک به شهرت و امثال آن می روند؛ در حالی که روشن است که غرض از خواندن صیغه در یک قرارداد مفاهمه و توافق دو طرف است، و در چنین چیزی زبان خاصی موضوعیت ندارد، و بالعکس، چه بسا اگر یک فارس را ملزم به خواندن صیغه به زبان عربی کنیم ماهیت قرارداد که همان مفاهمه و توافق بود خدشه دار می گردد.

 اگر اصحاب معصومین (علیهم السلام) از این مسائل سوال نمی پرسیدند به خاطر وضوح آن بوده است و به باور نگارنده اصحاب ایشان جایگاه درک عقل را بسیار پررنگ تر از آن چیزی می دیدند که امروزه در اصول و فقه موجود مشاهده می کنیم.

این یادداشت بنده قبلا در سایت فقاهت و تمدن سازی اسلامی منتشر شده است.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
وحیدی نژاد

و خداوند برای رحمت آفرید...

باران

راز آفرینش انسان پرسشی است،که از گذشته در ذهن ها جاری بوده است، برخی سوال را اصلا پاسخی نمی دهند و برخی پاسخی سربسته! مثلا برای عبادت، اما عبادت برای چه؟ سودش به که می رسد به خالق بی نیاز؟ خالق حی و صمد را که نیازی به عبادت ما نیست، پس برای چه خلق کرد؟ حکیم که بی هدف خلق نمی کند، برای آسیب رساندن هم که خلق نکرده است؛ پس بی شک برای خیر رساندن آفرید، خیر رساندن به مخلوقات، به هرآنچه غیر اوست و هرآنچه غیر اوست ذاتا فقیر است((إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ))1؛اصلا چشمه جوشان خیر نمی تواند حیات نبخشد، پس برای رحمت می آفریند. و چه نیکو رحمتی است و بی نهایت رودی است، رود رحمتی که سرچشمه اش بی نهایت خوبی ها باشد؛ مگر آنکه مخلوق ظرفیت دریافت بیشتر را نداشته باشد. و عبادت مسیر این دریافت است ((وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون((  2و دنیا محل این ظرفیت سازی((أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا))3 و آخرت محل دریافت تام رحمت ((أَ رَضیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ قَلیلٌ))4 هرچند رحمت او بی نهایت است، و فراتر از حق ما به ما می بخشد، اما کسی که هیچ ظرفی آماده نکرده است، چگونه امید مظروف دارد؟! چه خام خیال است کسی که اصلا به دنبال جهت گیری زندگی اش به سمت بندگی نیست و تصور می کند یک قطره اشک همه چیز را حل می کند!

1- هود 119

2- ذاریات56

3- بقره 214

4-توبه38

 


 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
وحیدی نژاد

انفعال حوزه در مقابل مدرنیته، نتیجه معذریت پنداری!

اصول عملیه


مدتی بود مساله صدور احکام اجتماعی با اصول عملیه ذهنم را درگیر خود کرده بود، آیا اصول عملیه می تواند فقهی را نتیجه دهد که رشد دهنده جامعه گردد؟ اصول عملیه ای که ریشه در معذریت دارد و نه کاشفیت! در این همین رابطه یادداشتی را نوشتم که در سایت فقاهت و تمدن سازی اسلامی منتشر شد.

از این نشانی می توانید یادداشت را مشاهده کنید: انفعال حوزه در مقابل مدرنیته، نتیجه معذریت پنداری!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
وحیدی نژاد

قهرمان من اسلام

تازه وارد پایه هفت شده بودم، تصورم این بود که حالا دیگر وقت ثمره دادن شش سال درس خواندن است، فصل چشیدن مزه اجتهاد! اجتهاد و اندیشه ای که دستاوردش یافتن نگاه پروردگار است، راستش را بخواهید قبل از آن اصلا علاقه ای به فضای فقه و اصول نداشتم، علاقه ام بیشتر به علوم عقلی بود، فلسفه،روانشناسی، کلام، منطق،... به دنبال اجتهاد رفتنم در پایه هفت هم از روی علاقه نبود، از روی ضرورت بود، چون از افراد زیادی شنیدم و خواندم که اگر می خواهی در علوم انسانی، حرف اسلام را بزنی قبلش باید مجتهد شوی! سخن منطقی ای بود، نمی توانستم بدون فهمیدن نظر پروردگار و صرفا با خواندن علوم مطرح روز بگویم نگاهم به انسان و زندگی اش اسلامی است! بنابراین باید دنبال استادی می گشتم که مرا به صورت هدفمند و متمرکز به اجتهاد مطلوبم برساند، به دنبال کلاس درسی که درآن نشاط و وقت من صرف متن خوانی و تکرار بدون تحلیل نظرات گذشتگان نشود، پیر راهی که دست مرا در دست خداوند و جانشینانش بر روی زمین بگذارد، تا به کمک آنها عقلم را بیدار کنم و راه رسیدن به زندگی زیبا و ایده آلی که همیشه وعده اش را به دوستان و فامیل و... می دادم پیدا کنم، راه دستیابی به اسلامی که برای همه چیز بهترین برنامه را دارد.

شروع کردم به جستجو در کلاس ها، وقتی با دوستانم ایده هایم را مطرح می کردم و از آنها سراغ اینگونه استادی را می گرفتم، چهره شان دیدنی بود! به یک جا خیره می شدند و گویی به آرزوهایی دوردست گوش می کردند، آرزوهایی شیرین که درس و مشغله روزمره مدت ها بود مهلت اندیشیدن به آنها را نداده بود. و در آخر جز سکوت چیزی از آنها نمی شنیدم، گاهی یکی از آنها استادی را پیشنهاد می کرد که کمی تندتر درس می دهد، تا من در پیچ و تاب بی حاصل درس های روزمره کمتر خسته شوم. همیشه اسلام قهرمان ذهن من و حلال مشکلات جامعه بود، و حالا رفت و آمدهای بی طرفانه ام به کلاس های درسی که فرسنگ ها با آرمان هایم فاصله داشت آزارم می داد.

یادم می آید بعد از کلی پرس وجو بالاخره یکی از آنها استاد زبردستی را در یکی از موسسات به من معرفی کرد که به جای معطل ماندن در متن، به بحث های علمی می پردازد، با شوق و ذوق به دنبال او رفتم، مهمان آن موسسه شدم، کلاس ها یک ساعت و خورده ای بود، واقعا استاد زیاد در متن معطل نمی شد، گاهی حتی خواندن یک قسمت کتاب را به خودمان محول می کرد، اما گاهی قسمتی از متن کتاب که پیچ و خم داشت تمام وقت کلاس را می گرفت، دشواری ابدا ربطی به موضوع مورد بحث نداشت، این حلقه های مفقوده در متن کتاب بود که فهمیدن منظور مصنف را بامشکل روبه رو می کرد، هرچند در این کلاس نسبت به کلاس های معمولی کمتر به متن پرداخته می شد، اما همچنان از بحث های علمی جدی و هدفمند خبری نبود. تنها فضلش مطرح شدن نظرات چند تن از علمای معاصر در کنار نظرات شیخ انصاری(ره) بود.

و گویی حالا کم کم آن آرزوها در من هم رنگ می باخت.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
وحیدی نژاد