تردیدی نیست که زیست شناسان غربی در شناخت طبیعت بسیار دقیق هستند و از شیوه های بسیار هوشمندانه ای استفاده کرده اند.
اما برخی از ایشان رابطه درستی بین اکتشافات خود برقرار نمی کنند و نتیجه درستی نمی گیرند!
فرضیه اثبات نشده فرگشت(تغییر ژنتیکی اتفاقی و بدون هدف جانداران ) واقعا نمی تواند پاسخ گوی شکل گیری بسیاری از ژن های جانداران باشد، با این وجود همچنان شواهد نامعتبر زیادی در دفاع از آن ردیف می کنند.
فرگشت پاسخ گوی کدام رویدادهای ژنتیکی نیست؟
خود دانشمندان غربی می گویند در طبیعت هرم تغذیه جانداران وجود دارد، مثلا از باکتری ها شروع می شود که بیشترین جمعیت را دارند تا برسیم به شیر و عقاب که راس هرم هستند و جمعیت کمتری دارند، در این هرم جاندار بالاتر از جاندار پایین تر تغذیه می کند، مثلا سوسک باکتری میخورد، موش سوسک را و روباه موش را و عقاب موش و روباه را می خورد.
نکته: هرچه به طرف راس هرم برویم زاد و ولد کمتر می شود.
مثلا: زاد و ولد باکتری ها بیشترین زاد و ولد است( در هر دقیقه به تعداد زیادی تکثیر می شوند) و زاد و ولد عقاب کمترین( حدودا سالی یک تا سه تخم می گذارد و معمولا جوجه ای که زودتر به دنیا می آید جوجه های دیگر را می کشد.)
تصور کنید اگر راس هرم(عقاب) سالی ده جوجه می آورد، و یا هر باکتری نهایتا در یک ساعت به دو عدد تکثیر می شد؛ چه اتفاقی می افتاد؟
قطعا هرم تغذیه به هم می ریخت و قطعا جانداران طبیعت به سرعت منقرض می شدند،؛ زیرا جانداران بالای هرم به سرعت طبقه پایین تر کم جمعیت را می خوردند و از بین می بردند و بعد از آن خود جانداران بالای هرم به علت نبودن غذا منقرض می شدند.
چرا فرگشت(تغییر ژنتیکی اتفاقی) به این سمت نرفته است و نمی رود ؟ و همیشه از زمان دایناسورها تا الان شاهد این زاد و ولد منظم در هرم تغذیه بوده ایم؟
پس نه تنها این اختلاف ژن های جانداران اتفاقی نیست بلکه کاملا هدفمند،منظم و دارای خالقی حکیم است.
از این دست هماهنگی های حیرت انگیز و غیرقابل انکار در طبیعت بسیار است، قرآن درباره افرادی که این رابطه ها را نمی بینند تعبیر زیبایی دارد.
آیه171 سوره بقره:
وضعیت کافران مانند حیوانی است که کسی جملات معناداری را در گوشش فریاد بزند اما آن حیوان جز بانگی نامفهوم چیزی نمی شنود؛ این افراد کر و لال و کور هستند و هیچ درنمى یابند.( وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لَا یَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ.)
پی بردن به این هماهنگی ها حضور قلب و آرامشی نیاز دارد که با زندگی مومنانه و دوری از گناه حاصل می شود و عقل همان حضورقلبی است که کل نگری و ربط درست بین دانسته های پایین دستی را برای ما فراهم می آورد، حقایقی که بسیار واضح هستند اما بعضی به خاطر روح گناه آلود و عدم سنخیت، اصلا ملتفت آن نمی شوند. حتی وقتی به آنها تذکر داده می شود و چراغ جلوی چشمان آنها گرفته می شود، دنبال بهانه و چشم بندی برای ندیدن آن نور هستند، چون بین آن حقیقت و جهانبینی هوس گرایانه آنها فاصله ای است بی نهایت...
این ماجرا تا جایی پیش رفته است که عده ای از پوزیتیویسم های افراطی اساسا منکر چیزی به اسم عقل و استدلال های عقلی شده اند!(شاید به این خاطر که دیگر زحمت مناظره با موحدین را هم به خود ندهند.)